مهدیمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات هانیه عزیز و مهدی عزیز

یاد گذشته ها

1390/10/2 11:24
915 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.امروز داشتم بابا خالم صحبت می کردم.بهش گفتم من حرف هایی رو که هانی اشتباه می گفت یادم نیست خودت باید بنویسی.یکی از چیز هایی که یادش بود زن دایی گفتن هانی بود که به جای زن دایی می گفت ان دایی. یه چیزی ام  هانی یادش بود.برگشت به من گفت:آبجی دیگه من به تصادف نمی گم تفاصد.یاد گرفتمش.من بزرگ شدم.لبخند

قربونش برم همیشه با حرفاش همه رو عاشق خودش می کنه.خیلی شیرینه.یادم نمی اد قسطنطنیه رو چی می گفت فقط می دونم خیلی با نمک می گفتش.ماچماچ

بقیه اش رو هم وقتی یادم اومد می نویسم.

تازه این هانی خانومه ما تا ٣-٤ سالگیش شصتش رو می خورد مثل پستونک.

راستی وقتی می خواست خاله ام رو صدا کنه به جای  مریم  می گفت مرمر.هنوزم می خواد شیرین زبونی کنه همون مرمر صاش می کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

جغله كوچولو
27 آذر 90 20:44
جغله: سلام ... خوبين شما مطالب وبلاگم به روز شد ... باعث افتخاره كه شما تشريف بيارين وبلاگم .. اميدوارم خانوادگي سلامت و موفق و پيروز باشيد.
جغله کوچولو
1 دی 90 0:23
سلام تنها چند دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛ ولى با هم بودن است که آن را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار شده است شب یلداتون مبارک باشه یک عکس به مناسبت شب یلدا تو خیابون عموهام ازم انداختند خوشحال میشم ببینین و نظرتون رو بگین اینم لینک عکسم http://www.jegheleh.ir/l01.jpg شاد و موفق باشید